چطور میتوانیم در شرایط سخت، یک مدیر حامی برای کارمندان خود باشیم؟
این روزها که صدای جنگ و ناآرامی و رویدادهای نگران کننده در سراسر دنیا پیچیده، نداشتن تمرکز کافی، اضطراب و افسردگی جزو موارد شایع در بین کارمندان میباشد. مدیریت افراد در شرایط سخت و پیچیده، هرگز کار آسانی نبوده و نیست. اما زمانی که اخبار آزاردهنده و شرایط دشوار زندگی، ذهن کارمندان شرکتمان را مشغول میکند چطور میتوانیم به عنوان یک نیروی حامی در کنار او باشیم، احساساتش را به عنوان یک انسان زنده درک کنیم و در عین حال تعادل موجود در کار را نیز حفظ کنیم؟ باید و نبایدهایی که باید انجام دهیم چیست؟
کارشناسان علوم رفتاری و روانی در اینباره چه میگویند؟
بسیاری از ما زمانی که در زندگی با شرایط غیرقابل پیشبینی و عدم امنیت مواجه میشیم در لاک دفاعی خود فرو میرویم و احساسات درونی ما به صورت غم، ناراحتی، اضطراب و افسردگی بروز پیدا میکند. درواقع نوروآناتومی بدن انسان به صورتی تکامل یافته که در شرایط حساس، به سمت اضطراب که یک سازکار دفاعی برای بقاست حرکت میکند. اما همین اضطراب میتواند به صورت یک چرخه معیوب درآمده و باعث مختل شدن زندگی روزانه شود. زیرا اولین نشانه بیرونی اضطراب به شکل حواسپرتی و عدم تمرکز کافی است و همین حواس پرتی موجب ایجاد استرس بیشتر درون انسان شده و این چرخه تکرار خواهد شد.
چیزی که موجب پیچیدگی شرایط در شرکتها و سازمانها میشود، این نکته مهم و اساسی است که اصولا اضطراب و عدم تمرکز در بین تیم و همکاران میتواند به شکل مسری عمل کند. زیرا سیستم عصبی ما به گونهای طراحی شده که در جریان درک احساسات و همدردی با افراد، همان احساس، درون خودمان نیز بازتولید میشود. هدف از مدیریت دلسوزانه این است که ضمن درک احساسات ناخوشایند کارمندان سازمان و تلاش برای بهبود حال روحی آنها بتوانیم به ایجاد تعادل در محیط کار نیز پرداخته و تا حد ممکن، خللی در روند کاری و تیمی کارمند یا کارمندان آسیب دیده نیز ایجاد نشود.
در این مقاله کوتاه تلاش کردهام تا راهکارهای عملی برای پرداختن به هر دو زمینه را باهم بررسی کنیم.
برای پردازش احساسات خود زمان بگذارید.
یک تصویر و تصور قدیمی نادرست وجود دارد که مدیرها نباید مضطرب شوند. من همینجا به شما میگویم که با این دیدگاه و سرکوب کردن احساسات، فقط به خودتان و تیمتان در شرکت آسیب خواهید زد. مدیران نیز مانند تمام انسانها دارای سیستم عصبی و در نتیجه احساسات و عواطف مختلف هستند.
اما سوال اصلی این است: مدیران چطور میتوانند از خودشان حمایت کنند؟ هرچقدر شما بتوانید به عنوان یک مدیر استرس، اضطراب و در کل احساسهای درونی خودتان را بیشتر و بهتر ببینید و بشناسید و از همه مهمتر این احساسها را به رسمیت بشناسید، بهتر و درستتر میتوانید از تیم خود حمایت کرده و در شرایط متفاوت، انعطافپذیری و تابآوری بیشتری داشته باشید.
به درون خودتان مراجعه کنید و به احساساتتان برچسب منفی بودن نزنید. سعی کنید اول با شفقت و بدون سرزنشگری احساسهای درونی خودتان را ببینید، بعد از آن تلاش کنید تا احساس ایجاد شده درون خودتان را از بیرون و با فاصله نگاه کنید. زیرا حتی اگر کل دنیا نیز از کنترل خارج شده باشد، هنوز باید انتخاب کنید که چه کسی میخواهید باشید و چهکار میخواهید بکنید.
پذیرش احساسات
شما با تمرین قبل و با پذیرش احساسات خود، یک قدم بزرگ به سمت پذیرش احساسات دیگران به خصوص احساسات کارکنان خود برمیدارید. انکار احساس ترس، اضطراب، افسردگی و… و تلاش برای از بین بردن آنها به اجبار، به طور قطع نتیجه معکوس خواهد داد. زیرا این احساسات درون انسان ایجاد میشوند و هرچقدر تلاش کنیم که با انکار یا سرکوب آنها از دستشان خلاص شویم، بیشتر و محکمتر به دست و پای انسان میپیچند.
با تظاهر به اینکه همه چیز خوب است و اتفاقی نیافتاده بین خودتان و تیمتان فاصله انداخته و موجب رنجش عمیق آنها خواهید شد. در عوض بهطور مستقیم به شرایط و احساس ایجاد شده در کارمند و یا کارمندانتان بپردازید، با اشاره به این نکته مهم که جهان در حال انفجار باعث ایجاد این احساسات ناخوشایند در اکثر آدمهای دنیا شده و از طرفی دیگر نباید به خاطر این شرایط خاکستری ایجاد شده، از زندگی دست کشید و به غار تنهایی و اضطراب خود خزید.
پس از پذیرش احساسات کارکنانتان، این سوال اساسی مطرح می شود که برای برون رفت از شرایط ایجاد شده، چه کار یا کارهایی میتوانیم به عنوان یک تیم انجام دهیم؟ میخواهیم چطور با یکدیگر برخورد و رفتار کنیم؟ ممکن است اعضای شرکت باهم توافق کنند که میخواهند همچنان با تمام توان و انرژی خود برای شرکت تلاش کنند و در این مسیر با یکدیگر همدل و همراه نیز باشند. پس از آن خواهید دید که چطور یک هدف مشترک که در اثر درک احساسات ایجاد شده، کمکم شور و انرژی را به شرکت یا سازمانتان بازمیگرداند.
کارکنانتان را به مهربان بودن با خود تشویق کنید.
اضطراب و دیگر مشکلات درونی به شکلهای مختلفی خود را نمایان میکنند. از جمله بیخوابی و کار کردن با شدت و مدت زیاد و طولانی. به اعضای تیمتان توجه کنید. تشویقشان کنید تا با خودشان مهربانتر رفتار کنند و احساساتشان را ببینید و بپذیرند. به آنها کمک کنید تا بپذیرند که استرسشان فرآیندی غیرطبیعی نیست، ولی میتواند به عنوان یک ساز و کار دفاعی باعث اختلال در خواب یا کار کردن شود. میتوانید از موقعیتهای مشابه خودتان صحبت کنید و به آنها نشان دهید که تنها نیستند.
از کارکنانتان درباره نیازهایشان بپرسید.
یک اصل اساسی در مورد احساسات این است که واکنش افراد به شرایط یکسان، یکسان نیست. همه به اضطراب یا غم به یک شکل واکنش نشان نمیدهند. بنابراین لازم است که با کارکنانتان جلسه فرد به فرد برگزار کنید و از آنها درباره احساسات و نیازهایشان بپرسید. با شنیدن صحبتهای افراد و قرار دادن خودتان به جای آنها میتوانید از منظر و چشماندازی متفاوت به موضوع نگاه کنید. انسانها هیچوقت نمیتوانند به طور کامل احساساتی که درون دیگری جریان دارد را درک کنند، اما همین تلاش برای درک درونیات افراد اساس همدلی و اعتماد است و شما را به سمت حل مساله موجود هدایت میکند.
شاید لازم باشد که برای کاهش عدم تمرکز کارمند خود کارهایی انجام دهید و یا اولویتبندی کارها را تغییر دهید. در این مدت انعطافپذیری بیشتری داشته باشید و از وارد کردن فشار بیش از حد برای انجام پروژهها بپرهیزید. در عوض آنها را تشویق کنید که اولویت زندگیشان را خودشان قرار دهند و پس از آن به ایجاد تعادل بین کارو زندگی خود بپردازند. چرا که همه ما به عنوان انسان ناچار به کار کردن برای معاش هستیم و چه بهتر که از کار کردن خود لذت ببریم و کار و محیط کاری خود را دوست داشته باشیم. کارکنان خود را به خواب، ورزش، تغذیه، تفریح و کار در کنار هم تشویق کنید.
باید و نبایدها
در پایان به یک جمعبندی کلی درباره کارهایی که باید و نباید انجام دهید میپردازیم.
باید:
- استرس عادی میباشد.به کارکنانتان بگویید که نباید از این بابت عصبانی یا خجالتزده باشند. استرس نوعی ساز و کار دفاعی در برابر شرایط غیرقابل پیشبینی است.
- افراد را تشویق کنیدتا با هر روش کوچکی که میتوانند از خودشان مراقبت کرده و انعطافپذیری خود را افزایش دهند.
- هدف مشترکتان در کار را به افراد یادآوری کنید و به آنها اطمینان بدهید که سلامت روحی آنها نیز جزو اهداف تیم است.
نباید:
- از احساسات و اضطرابهای خود غافل شوید.
- احساسات کارکنانتان را نادیده بگیرید.
- فکر کنید که همه کارکنانتان به یک نوع یا سطح از حمایت احتیاج دارند.