آنبوردینگ: گام اول

HTML tutorial
| زمان مطالعه 5 دقیقه
قدردانی از کارکنان

چرا نیاز داریم رویکردمان را نسبت به آنبوردینگ تغییر دهیم؟

چیزی جدی در فرایند فعلی آنبوردینگ ما غایب است؛ جامعه و تمامیت جمعی آن. آنبوردینگ را فرایندی طراحی کرده‎ایم که در آن یک یا چند نفر بر اساس دستورالعمل مدونی، قرار است به تازه‌واردها کمک کنند، راه‌و‌چاه را نشانش بدهند و در جایی که باید مستقرش کنند.

بیایید این تعریف را برای لحظاتی معلق کنیم و از چند مثال عبور کنیم. مثال‌هایی که باوردارم هم‌سنگ آنبوردینگ در نهادها یا جوامعی جز محل کار هستند. اگرچه اسامی دیگری مانند جامعه‌پذیری، مهمان‌نوازی و …دارند، ماهیت‌شان بسیار نزدیک به همین مفهوم آنبوردینگ است.

مثال اول. شما از شهر یا محله‌ی خود به شهر یا محله‌ی جدیدی نقل مکان کرده‌اید. موقعیتی را تصور کنید که در آن معنایی از همسایگی و زندگی جمعی در محله وجود دارد، افراد نسبت به محیط زندگی خود احساس تعلقی دارند و آن‌جا را از آن خود می‌دانند. ممکن است این تجربه برای ما ناآشنا باشد ولی مثال‌های بسیاری در ذهن داریم که در موردشان خوانده‌ و شنیده‌ایم یا در فیلم‌ها دیده‌ایم.

در بدو ورود به محله هم‌سایه‌ها را تصادفی می‌بینید، با آن‌ها خوش‌و‌بش می‌کنید، ممکن است (بسته به جغرافیایی که در آن قرار دارید) برای ورود شما به محله ولیمه‌، گلدان، و …ی خانه‌ی تازه بیاورند و ورود شما را به محله تبریک بگویند. در مورد آدرس بهترین نانوایی، خشک‌شویی، مدرسه‌ و … شما را راهنمایی کنند. در مورد خدمات و گروه‌های محلی و حلقه‌های فعال در محله شما را آگاه کنند. شما را به عضویت در آن‌ها دعوت کنند و احتمالن بعد از مدتی شما را به حضور در یکی از مراسم جمعی و جشن‌های عمومی در محله فرابخوانند.

مثال دوم: شما وارد یک دانشگاه بین‌المللی در کشوری مهاجرپذیر شده‌اید و روز اول حضور شما در دانشگاه است.

شما پیش از ورود به کشور و دانشگاه مقصدتان از طریق مکاتبات ایمیلی با دانشگاه اطلاعات قابل قبولی کسب کرده‌اید که فرایند ثبت‌نام شما بعد از پذیرش چیست، اولین جایی که باید مراجعه کنید کجاست، تاریخ شروع کلاس‌ها چیست و …. اما این اطلاعات کافی نیست. احتمالن اگر در کشوری غریبه هستید و در مورد امروز صحبت می‌کنیم، بسیار پیش از ورود به دانشگاه جست‌و‌جو کرده و وبسایت یا گروهی در تلگرام و … را پیدا کرده‌اید که در آن افراد داوطلبانه راهنمایی‌ها و کمک‌هایی در اختیار  تازه واردین قرار می‌دهند. پیشنهاد می‌کنند پیش از ورود حتمن یک اتاق در خوابگاه بگیرید و بعد از ورود به شهر از نزدیک دنبال خانه‌ی مناسب بگردید، یا دوستان و آشنایانی که به دنبال هم‌خانه هستند را به شما معرفی می‌کنند و ….

پس از ورود به دانشگاه شما با مجموعه‌ی از ایونت‌ها و مراسم معرفی مواجه می‌شوید که قرار است شما را به درون دانشگاه، فضای زندگی دانشجویی و فرهنگ محیط بکشد. متصدی برگزاری ایونت‌ها و احتمالن یکی دو سخنران آن از مسئولان دانشگاه هستند ولی برگزار کننده‌ها و گردانندگان عمومن دانشجویان سال‌های بالاتر هستند. در بورد‌ها و کلاس‌ها با گروه‌ها و حلقه‌های دانشجویی آشنا می‌شوید. در مورد فعالیت‌های فرهنگی یا فوق‌العاده‌ی دیگر در محیط دانشگاه می‌شنوید و هم‌کلاسی‌ها شما را دعوت به مشارکت در این فعالیت‌ها می‌کنند. پس از مدتی با چند نفر از افراد این حلقه‌ها کمی دوست شده‌اید و به فضای میهمانی‌های گروهی و … آن‌ها دعوت می‌شوید.

مثال سوم: دوستی شما را به یک مهمانی دعوت کرده‌است. افراد کمی را در مهمانی می‌شناسید و کمی هم خجالتی هستید (حتا اگر بخواهید می‌توانید تصور کنید به‌خاطر این خجالتی بودنتان نیز کمی تنها هستید و دوستان و روابط بسیاری نیز ندارید و یک دلیل دعوت شما به این جمع نسبتن غریبه، تلاش برای شکل دادن دوستی‌های جدید برای شما بوده‌است).

در بدو ورود به مهمانی دوست شما (میزبان) به پیش‌واز می‎آید. کت یا کیف شما را می‌گیرد. شما را به دوستانش معرفی می‌کند. کنار میز نوشیدنی و غذا می‌برد و خوراک تعارف می‌کند و کمی نیز با شما گپ می‌زند. مهمانی شلوغی‌ست. کسی صدایش می‌کند و شما را ترک کرده و بخش دیگری از مهمانی می‌رود. کمی سنگینی فضای مهمانی را با خود حمل می‌کنید، به این‌گوشه و آن‌گوشه‌ی سالن سرک می‎کشید، با نوشیدنی و غذا ور‎می‌روید و  بعد از دقایقی یکی از مهمانان که متوجه این موضوع شده به سمت شما می‌آید و سر صحبت را با شما باز می‌کند. در مورد نحوه‌ی آشنایی‌ و نسبتتان با میزبان می‌پرسد. می‌پرسد که آیا می‌تواند برایتان نوشیدنی بریزد و شروع به گرم کردن فضای صحبت می‌کند. همین لحظه دوست سومی از کنارتان رد می‌شود، اون نیز کنجکاوی به‌خرج می‎دهد، در مورد شما می‌پرسد و کمی بعد خود را در یک گفت‎‌‌و‌گوی سه نفره پیدا می‌کنید. دو نفر دیگر از شما دعوت می‎کنند به جمع افراد آشپزخانه که در حال تدارک غذا هستند بپیوندید و هنگام ورود به آشپزخانه، برای معرفی شما، هایلایت‌هایی پرسش‌برانگیز یا جذاب در مورد شما به تیم آشپزخانه می‌گوید و به این ترتیب حالا تیم آشپزخانه نیز مشتاق است در مورد شما بیش‌تر بداند.

مثال چهارم: این مثال بخشی از یک جستار[1] است به نام «فرزندپروری به سبک آمازونی» و تجربه‌ی مادری اروپایی را بیان می‌‌کند که پس از تولد فرزندش دچار نوعی جنون ناشی از وسواس برای مراقب از فرزندش شده. فرانچسکا که خود پژوهش‌گر حوزه‌ی مردم‌شناسی و محقق اصلی پروژه‌ی «آموزش طبیعت»[2] در مرکز ریچل کارسون مونیخ است، فکر می‌کند گویا هرکاری هم برای مراقب از فرزند خود بر اساس کتاب‌ها و اصول آموزشی و روان‌شناسی انجام می‌دهد کافی نیست. یک روز با همسرش تصمیم می‌گیرند سوار هواپیما شوند، از اروپا و گفتمان روان‌‎شناسی محورِ تربیت کودک‌اش فاصله بگیرند و به روستای کوچکی در جنگل‌های آمازون در اکوادور پرواز کنند که زادگاه همسرش است.
فرانچسکا که پیش از این در فرهنگ تربیتی اروپایی آموخته‌است در مقام مادر یک نوزاد، نباید لحظه‌ای از کودکش دور شود، مدام تمام نیازهای او را برآورده کند و تصمیم‌گیر و مجری اصلی برنامه‌ی رشد و تربیت فرزندش باشد، ناگهان به فضایی پرت می‌شود که در آن هم‌سایه‌ها کودک چهارماهه‌اش را بدون اطلاع او برای پیاده‌روی برده‌اند. آنان فعالانه در تعامل مادر و فرزند اختلال ایجاد می‌کنند، در تلاشند او را با مفاهیمی مثل فقدان، مرگ، حسادت و … مواجه کنند و برای خود سهمی در تربیت فرزند قائل هستند. به فرانچسکا پیشنهاد می‌دهند که بچه‌ی پنج‌ماهه‌اش را ببرند خانه‎‌شان تا از او مراقبت کنند و او هم بتواند کمی استراحت کند. در حقیقت جامعه سازو‌کارهای جمعی و مشارکتی‌ای برای پرورش نسل در خود توسعه داده‌است که در آن رشد و ورود کودکان به جامعه نیز با پذیرش مسئولیت و مشارکت کل افراد قبیله ممکن شده‌است.

همگان مسئولند
تصور می‌کنم اگر سودای داشتن سازمانی را در سر می‌پروریم که در آن همه سازمان را از آن خود بدانند و تحقق رویای خود را نیز در خدمت به سازمان ببینند، اول باید بپذیرم که همه در برابر همه مسئولند. همه در برابر افرادی که به تیم‎شان وارد می‌شود مسئولند. مسئول اطمینان از احساس راحتی او در سازمان، این‌که بدانند همکار جدیدشان فضای امنی برای کارکردن و معاشرت در اختیار خواهد داشت. این‌که مطمئن شوند ابزار و اطلاعات مورد نیاز برای شروع زیستش در جامعه‌ی جدید و پذیرش نقشش را در اختیار دارد و به نگرانی‌ها و پرسش‌های او پاسخ داده‌می‌شود. این‌که به او کمک شود توان‎مندی لازم برای پیوستن به فرایند جمعی تولید سود (کالا، فرهنگ، دانش و …) را پیدا کند. به همین دلیل است که انتظار می‌رود فرایند آنبوردینگ نیز در مقیاسی سازمانی و با مشارکت همگانی و به خصوص افراد تیم انجام شود.
نمی‌توان انتظار داشت یک تیم در کل سازمان وظیفه‌ی این کار را برای همه‌ی تیم‌ها و گروه‌ها به‌دوش بکشد. در موقعیتی که هر تیم اعضای توان‎مند، آگاه و مستقری در سازمان دارد، تیم فرهنگ نسبت به تک‌تک اعضای آن تیم فردی بیگانه محسوب می‌شود که در فرایندی غیر درونی و بروکراتیک نقش انتقال دانش، ارزش‌ها و معرفی سازمان را به همکار جدید دارد. ماهیت فعلی مسیر ورود افراد به سازمان یعنی سپردن یک فرایند حیاتی تیمی به یک واحد بیرونی، نادیده‌گرفتن سازوکارهای جمعی و پتانسیل‌های ممکن آن برای مراقب، حمایت و آموزش اعضای جدید سازمان است. نیرویی که با نادیده‌گرفتن حضور، جهت‌دهی و تقویت آن، علاوه بر آن‌که انرژی و منابع موجود را بلااستفاده رها می‌کنیم، ناچاریم برای رسیدن به رویایمان در مورد سازمان روی بیاوریم به مهندسی مکانیزم‌هایی برای افزایش هم‌بستگی و تقویت روح جمعی.
اگر متن پیش رو، مثال‌های آن و توصیفی که از جامعه-سازمان مرور کردیم برای ما معنادار است و در خود تکه‌هایی از روح سازمان ایده‌آل‌مان را حمل می‌کند، لاجرم باید خود را برای این تغییر رویکرد به آنبوردینگ آماده‌کنیم. تک‌تک اعضای تیم و سازمان خود را آماده کنیم تا زمان ورود فرد جدید، ما نیز به شکلی جمعی او را در آغوش گرفته و برای حضور در جامعه تجهیز کنیم. در این بین تیم فرهنگ نه مجری یا مالک این فرایند، بلکه به عنوان سیاست‌گزار فرهنگی، تنها کارگزار اجرای صحیح آن خواهد بود. برای این‌کار استاندارد، قاعده و محدوده تعریف می‌کند و افراد سازمان را برای انجام آن آموزش می‌دهد.

نویسنده: خزر تقی‌زاده


[1] این جستار در مورد تجربه‌ی فرزند‌پروی در یکی از قبایل آمازون است به قلم فرانچسکا مزنزانا پژوهشگر مردم‌شناس. او که دکترای مردم‌شناسی خود را از مدرسه‌ی اقتصاد لندن گرفته‌است، پس از تولد اولین فرزندش با بحران جدی مواجه می‌شود؛ کلافه و مستاصل، یک رو به همراه همسرش ( که اهل یکی از قبایل اکوادور در آمازون است) بلیتی به مقصد اکوادور می‌گیرند و اروپا را ترک می‌کنند. این جستار بیان تجربه و مشاهدات او به عنوان یک مادر و یک پژوهش‌گر مردم‌شناس در این قبیله است. متن جستار به زبان اصلی را می‌توانید در اینجا بیابید.

[2] یک پروژه‌ی 5 ساله‌ی پژوهشی بینا‌فرهنگی مربوط به آموزش کودکان و طبیعت است. از این‌جا و این‌جا می‌توانید به اطلاعات پروژه دست‌رسی داشته باشید.

تجربه‌یِ حالِ خوبِ باهم کار کردن

© تمام حقوق این سایت متعلق به شرکت ایده‌های نرم‌افزاری پندار نو است.